دهی است از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع در 9هزارگزی شمال خاوری چقلوندی و 9هزارگزی شمال اتومبیل رو چقلوندی به بروجرد. هوای آن سرد ودارای 120 تن سکنه است. آب آن از چشمه ها و محصول آن غلات، صیفی، لبنیات و پشم است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. راه مالرو دارد و ساکنین از طایفۀ حسین بیگ هستند و در زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع در 9هزارگزی شمال خاوری چقلوندی و 9هزارگزی شمال اتومبیل رو چقلوندی به بروجرد. هوای آن سرد ودارای 120 تن سکنه است. آب آن از چشمه ها و محصول آن غلات، صیفی، لبنیات و پشم است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. راه مالرو دارد و ساکنین از طایفۀ حسین بیگ هستند و در زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در12هزارگزی شمال نورآباد. دارای 240 تن سکنه می باشد. آب آن از چشمۀ مرادجان تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ چواری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در12هزارگزی شمال نورآباد. دارای 240 تن سکنه می باشد. آب آن از چشمۀ مرادجان تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ چواری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان دالوند بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد. دارای 208 تن سکنه. آب آن از چشمۀ سیل کبود. محصول آنجا غلات، لبنیات و پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایعدستی زنان قالی، جاجیم بافی است. ساکنین از طایفۀ دالوند هستند و زمستان رابه قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان دالوند بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد. دارای 208 تن سکنه. آب آن از چشمۀ سیل کبود. محصول آنجا غلات، لبنیات و پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایعدستی زنان قالی، جاجیم بافی است. ساکنین از طایفۀ دالوند هستند و زمستان رابه قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
نام دریای چین. بحر اخضر. و در افسانه های قدیم آمده است که هر شب زنان نیکوروی از آن آب برآیند و در دامن کوهی که بر کنار آن است بازی کنند و چون روز شود باز دریا شوند
نام دریای چین. بحر اخضر. و در افسانه های قدیم آمده است که هر شب زنان نیکوروی از آن آب برآیند و در دامن کوهی که بر کنار آن است بازی کنند و چون روز شود باز دریا شوند
مؤلف مرآت البلدان نویسد: مزرعه ای است که درسه فرسخی مغرب نهاوند، در کنار رودخانه ای که از تویسرکان به نهاوند آمده داخل نهر گاماسب میشود، واقع شده و اراضی مسطح آن استعداد هفت زوج گاو زراعت دارد. این آبادی دارای پنجاه تن سکنه است و زراعتش از آب رود خانه مشروب میگردد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 262). در فرهنگ جغرافیایی آمده است: دهی از دهستان خزل شهرستان نهاوند که در 30 هزارگزی شمال نهاوند و 3 هزارگزی جنوب راه شوسۀ نهاوند به کرمانشاه، در کنار رود خانه تویسرکان واقع است. جلگه و هوایش سردسیر است و321 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه. محصولش غلات، حبوبات و چغندر. شغل اهالی زراعت، گله داری و جاجیم بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: مزرعه ای است که درسه فرسخی مغرب نهاوند، در کنار رودخانه ای که از تویسرکان به نهاوند آمده داخل نهر گاماسب میشود، واقع شده و اراضی مسطح آن استعداد هفت زوج گاو زراعت دارد. این آبادی دارای پنجاه تن سکنه است و زراعتش از آب رود خانه مشروب میگردد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 262). در فرهنگ جغرافیایی آمده است: دهی از دهستان خزل شهرستان نهاوند که در 30 هزارگزی شمال نهاوند و 3 هزارگزی جنوب راه شوسۀ نهاوند به کرمانشاه، در کنار رود خانه تویسرکان واقع است. جلگه و هوایش سردسیر است و321 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه. محصولش غلات، حبوبات و چغندر. شغل اهالی زراعت، گله داری و جاجیم بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان میان دربند، بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. سکنۀ آن 200 تن. آب آن از رود خانه قره سو و چاه و محصول آن غلات و حبوب دیمی و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان میان دربند، بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. سکنۀ آن 200 تن. آب آن از رود خانه قره سو و چاه و محصول آن غلات و حبوب دیمی و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
تیره از خاک و لای. گل آلوده: در گریۀ وداع تذروان کبک لب طاووس وار پای گل آلود میبریم. خاقانی. دلم که خدمت زلف تو کرد چون گلسر نکرده پای گل آلود شانه بازآورد. خاقانی. هر شام کز این خم گل آلود بر خنبرۀ فلک شود دود. نظامی. - امثال: آب را گل آلود کردن و ماهی گرفتن. و رجوع به گل آلوده شود
تیره از خاک و لای. گل آلوده: در گریۀ وداع تذروان کبک لب طاووس وار پای گل آلود میبریم. خاقانی. دلم که خدمت زلف تو کرد چون گلسر نکرده پای گل آلود شانه بازآورد. خاقانی. هر شام کز این خم گل آلود بر خنبرۀ فلک شود دود. نظامی. - امثال: آب را گل آلود کردن و ماهی گرفتن. و رجوع به گل آلوده شود